آااااااااااه گراهام!
کاش اختراع نمیکردی تلفنی را که زنگ نمیزند…
شبیه شماره ای تنها، روی گوشی تلفن همراه…
نه نامی نه نشانی!
مدتهاست من یک تماس از دست رفته ام…
مشترک مورد نظر
خط را فروخته است
تو را هم !
گوشى را بگذار و برو…
من هیچوقت به اینکه تو رو با یکی دیگه ببینم حسودی نمیکنم،
آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها
دما گاهی اوقات گریه می کنن نه بخاطر اینکه ضعیف هستند
بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند…
حتی عکستم ندارم که بذارم روبروم / اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم…
این نیز بگذرد…
اما ای کاش از جای دیگری بگذرد و همش از روی دهان ما نگذرد!
سفر بود و من و حیرانی دل
سفر آغاز بی سامانی دل
شنیدم با نگاهم جاده می گفت
رسیده نوبت ویرانی دل
ممکنه من بهت بگم:”بذار به درد خودم بمیرم”
اما تو نذار بمیرم
شعور داشته باش!
دلم را پیش خود پابند کردی / ولی گفتی تو یک دنیای دردی
غرورم را شکستی بی تفاوت / برو فکر کن همیشه خیلی مردی…
تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت…
چند نفر به یک نفر؟!
مینویسم روی یک دیوار سنگی / با خدا تنها و با گچهای رنگی
کاش میشد روی قلبم مینوشتم / من خریدار دلم، حتی کلنگی
اگر قصد ماندگــــــاری ندارید یادگـــــاری هم نگذارید
آغوش خالیم از تو ، پرانتزی است بدون شرح …!
ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﺩﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺑﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ…! ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﺎﺭﺍﺝ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﻱ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻴﮕﻔﺘﻲ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ”ﻗﺤﻄﻲ ﻋﺎﻃﻔﻪ”ﻫﺎﺳﺖ
به دل نگیر، آدمها اینطوری اند، سیگار هم کامش را که داد ، زیـر پا ، لِه اش می کنند
قبر منو خیلی بزرگ بسازین….چون یی دنیا آرزو با خودم به گور میبرم
چه فرقی دارد ، پُشت میله ها باشی ؛ یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن ، وقتی که آرزوهایت ، در حبس باشند